سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیاست و وسعتش به اندازه ی دل انسان . . . آن وقت ما در چهار گزینه ناقابل محصوریم . . .

سلام

امشب اومدم بالاخره بنویسم دیگه فکر کنم به جای دفترچه خاطراتم باید اینجا بنویسم.

از بس که وقت موجوده...

دوست دارم یه حسی رو در میون بذارم باهاتون، نمی دونم چقدر درکش می کنید.

شاید آدمای زیادی باشن که فکر می کنن؛ سیستم آموزشی فلان مشکل رو داره و روش درس خوندنای ما بی برنامه و بی غایته. . .

آره به نظرمنم تا حد زیادی این حرف صادقه.

ولی حالا چی؟ حالا که انگار برای رسیدن به غایت های خودمون باید از این فضا عبور کنیم، چه انتخابی بهتر است؟

حس می کنم، وقتی آدم محدوده به یه کاری میشه و انجام کارای دیگه به طور موقتی یا سببی ازش سلب شده می تونه از این موقعیت استفاده کنه و همون کار رو به بهترین شکل ارائه کنه  البته اگر با اساس اون کار مشکل عقیده ای نداشته باشه ( مثل اینکه رفتی مسافرت و فقط کتاب قرابت با خودت بردی و بیش از اونی که فکر می کردی وقت داری برای خوندن، تو این حال تو می تونی شعرها رو با تمام وجودت بخونی و حتی عالی ترین هایش را هم حفظ کنی اصلا حس کنی داری با خود هامون سبطی مشاعره می کنی).

همیشه درس و علم برام خیلی مقدس بود حتی علم به اندازه ی یه فرمول اضافه تر ریاضی اما انگار این عقیده فقط برا ذهنم بود نه در عمل.

پیش دانشگاهی یه فرصتی بهم داده تا به کاری که سالهاست عاشقانه طلبش می کردم، نزدیک شوم، زیاد زیاد درس بخوانی و اصلا زندگی ت را برای درست برنامه ریزی کنی، از بالا و نزدیک که نگاهش کنی زیباست، باور کن. انگار هدفی را دنبال می کنی ولی هدفی بالاتر در حال تحقق است.

شبی واقعا دوست داری بیدار بمانی و به امتحان فردایت برسی اما هر چه می کنی حتی یک سلولت هم حاضر به همراهی نیست و گاهی هم می شود هر چه می گردی دلیل منطقی برای این همه انرژی ت تادر نیمه شب نمی یابی ولی مهم نیست دلیلش هر چه می خواهد باشد، تو می توانی با آن به هدفت نزدیک شوی پس عاشقانه در دل شب درس می خوانی ...

خدا را چه دیدی شاید لحظاتی بیشتر نگذشته باشه برایت که مامانت در اتاقت رو می زنه برای نماز صبح...

قبول باشد...

تمام ذوق درس خواندنت...


+ تاریخ سه شنبه 93/7/15 ساعت 3:4 صبح نویسنده دخترک پیشی | نظر